پيام
+
يکي از دوستانش شهيد مجتبي علمدار: «من کنار سيد نشسته بودم و سيد هم طبق معمول شال سبزش را روي سرش انداخته بود و با سوز و گداز خاصي مشغول خواندن زيارت عاشورا و مداحي بود. بعد از اتمام مراسم، ناگهان شال سبزش را بر گردن من گذاشت. با تعجب پرسيدم: اين چه کاري است؟ گفت:
![](http://www.askdin.com/gallery/images/514/1_22022828137175180371369662201852185116.jpg)
* کميل *
91/5/18
امين بيات
بگذار گردن تو باشد. بعد از لحظهاي ديدم جمعيت حاضر به سوي من آمدند و شروع کردند به بوسيدن و التماس دعا گفتن. با صداي بلند گفتم: اشتباه گرفتهايد، مداح ايشان است. امّا سيّد کمي آنطرفتر ايستاده بود و با لبخند به من نگاه ميکرد.»
پلاكهاي رقصان
20